عزیزم !

من از قبولی همین علاقه ،به آوازآینه رسیده ام

حالا اندکی آرامتر، اندکی نزدیک تر

حتی اندکی روشنتر از آن اسامی آشنا ترانه خواهم خواند

دیگر از دوری راه ودوری ستاره ودوری دریا نمی ترسم

دیگر به هیچ وجه گریه از این همه هم خانه دور نخواهم شد

دیگر نمی دانم

از حنا بستن برگ بابونه

پاییز نمی آید، پروانه می آید، ماه می آید

وقت ملایم روشن وقت ملایم نزدیک

وقت ملایم بوسه، باران ، باران  بوسه وبعد .....

که وقت ملایم یاد ها از یادمان نمیرود

 

 

ملاقات

داشت نگاهم می کرد داشت ......

نمی دانم گریه هم کرده بود

آسمان جور عجیبی .......آبی مایل به دریا بود

دیدم آن بالا فقط از بوی روشن رویا لبریز گریه ام

گفتم چقدر فراموشی فاصله خوب است

فراموشی دلهره ،گفته ها ،احتمال ،حادثه ،آدمی

آنجا بود که فهمیدم آسمان جای دور نیست

فهمیدم عشق نزدیک است

فهمیدم حتی باد خبر چین از چینه شکسته بد نمی گوید

فهمیدم آدمی اشتباه میکند که گاه از مرگ اندکی گریزان است

داشت نگاهم می کرد ...نه داشت با نگاهش

با من حرف می زد 

اصلا هیچ

 

 

دیگر هیچ علاقه ای به رویای آینه ندارم

حتی به فهم سکوت به صحبت سنگ

پاک خسته ام از حرف گریه

به بود به نبود به هرچه همین حدود

فقط می خواهم کمی بخوابم

بالای صخره ای از اینجا دور

شب یک دامنه از بوی پونه وکتاب

یک بسته سیگار

عکسی از او

ویک پیاله آب

وبعد انگار که نیامده باشم رفتم

هیچ اصلا هیچ !

 

ادامه همان حرف آشنا

فقط دونفر بودند

تمام شب پیش

یکیشان گسیوان آن دیگری را می بافت

همه حرفشان از هوای چیزی شبیه فردا بود

یعنی همین امروز عجیب ما که درمیان ما نیستند

فقط دو نفر بودند

یکیشان تمام شب از چیزی شبیه شب سخن میگفت

اما آن دیگری میدانست

جای پای ستارگان را

نه باران بی واهمه خواهد شست

نه رگبار آن همه رویا در باد بی سوال

فقط دو نفربودند دوخاطره

یا دو آینه بر دریچه دریا

نه من بی خبر بودم ونه او

که بوی بوسه های باران وگریه های او را می داد

 

میروی یا میمانی لبخند یادت نرود

اگر می‌خواهی ترکم کنی
لبخند را فراموش نکن
کلاه می‌تواند از یادت رود
دستکش، دفترچه‌ی تلفنت
هر آن چیزی که باید دنبالش برگردی
و در ناگهان برگشت گریانم می‌بینی
و ترکم نمی‌کنی

اگر می‌خواهی بمانی
لبخندت را فراموش نکن
حق داری زادروزم را از یاد ببری
و مکان اولین بوسه‌مان
و دلیل اولین دعوای‌مان
اما اگر می‌خواهی بمانی
آه نکش
لبخند بزن . . .


بغض بي دليل ....

یک روز

روی اینهمه بغض بی دلیل

پارچه ای

به رنگ سکوت می کشیم

و

برای همیشه

فراموش می شویم

بگذار بعضی ها خیال کنند

ما مرده ایم.

بي قرار توام ..............

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

احساس با تو بودن ..


احساس با تو بودن غزل غزل ترانست
احساس با تو بودن یه شعر عاشقانست

احساس با تو بودن یعنی تموم دنیاست
احساس باتو بودن یه قطره پیش دریاست

احساس با تو بودن یعنی هوای پرواز
احساس با تو بودن یعنی فدای همراز

احساس با تو بودن پرواز در ترانست
احساس با تو بودن یه حس عاشقانست


احساس با تو بودن اسمون ابی رنگه
احساس با تو بودن دنیا با تو قشنگه

احساس با تو بودن یعنی دو تا قناری
احساس با تو بودن عکسهای یادگاری

احساس با تو بودن یعنی همین ترانه
احساس با تو بودن یعنی فقط بهانه

احساس با تو بودن یعنی که من میدونم
احساس با تو بودن یعنی پیشت میمونم

 

پري تو را چه بنامم ؟

 

پری تو را چه بنامم؟همین پری خوب است؟

و یا برای تو تشبیه بهتری خوب است؟

ندیده ای که بفهمی چقدر روی سرت

شروع شیطنت باد و روسری خوب است

تو در مقایسه بامن قشنگ تر هستی

هزار مرتبه این نابرابری خوب است

علاقه ی تو و من را بزرگتر هامان

اگر دوباره نگیرند سرسری خوب است

شنیدن غزل قند پارسی لبت

چقدر از دهن مرد آذری خوب است

 

 

 

+http://nightboof.blogfa.com/post-19.aspx