خیال کاغذی

 

دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می کنی؟

عاشقم

با من ازدواج می کنی؟

اشک گفت:

ازدواج اشک و دستمال کاغذی؟

تو چقدر ساده ای

خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می شوی

چرک می شوی و تکه ای زباله می شوی

پس برو و بی خیال باش

عاشقی کجاست!

تو فقط

دستمال باش!

 

 

     

دستمال کاغذی دلش شکست

گوشه ای کنار جعبه اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دوید

خون درد

 

آخرش

دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگر چه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او

با تمام دستمال های کاغذی

فرق داشت

چون که در میان خود

دانه های اشک داشت

 

 

 

کاش کسی با لحن تو مرا صدا کند ..........

 

 

بگذار در همین عاشقانه کوتاه باقی بماند همه چیز

من صدایت کنم

تو بگویی:جانم ؟

 

 

حکيمِ رويا

 

 

 

ما راز غمت به کس نگوییم

گر بوی جگر سوخته رسوا  نکند 

 


!

دست های گرم رابطه

بهترین دوست من ,

اعتماد است

بدترین دشمن من ,

بی اعتمادی است

خدا نه در دست توست

ونه در دست من .

خدا,

در وعده گاه دست های من وتو

حاضر است

حال

من وتو

وجای خالی عشق !!!

چرا ؟

******

وقتی خودم را گرفتار تردید می یابم

به این فکر میکنم

که برای هر اتفاقی که در زندگی می افتد

حکمتی در کاراست

بدین سان ایمان من

مرا از گرفتاری تردید ها رها میسازد

*******

بی آنکه خودم را سرزنش کنم

 یا از تو بترسم

احساسم را ابراز می کنم

چه خوب است رهایی از ترس وسرزنش