داشت نگاهم می کرد داشت ......

نمی دانم گریه هم کرده بود

آسمان جور عجیبی .......آبی مایل به دریا بود

دیدم آن بالا فقط از بوی روشن رویا لبریز گریه ام

گفتم چقدر فراموشی فاصله خوب است

فراموشی دلهره ،گفته ها ،احتمال ،حادثه ،آدمی

آنجا بود که فهمیدم آسمان جای دور نیست

فهمیدم عشق نزدیک است

فهمیدم حتی باد خبر چین از چینه شکسته بد نمی گوید

فهمیدم آدمی اشتباه میکند که گاه از مرگ اندکی گریزان است

داشت نگاهم می کرد ...نه داشت با نگاهش

با من حرف می زد