دانشمندی را دیدم به کسی مبتلا شده

و رازش برملا افتاده جور فراوان بردی

و تحمل بی کران کردی.

باری به لطافتش گفتم دانم که ترا در مودت این منظور علتی و بنای محبت بر زلّتی نیست،

با وجود چنین معنی لایق قدر علما نباشد خود را متهم گردانیدن و جور بی ادبان بردن.

گفت ای یار دست عتاب از دامن روزگارم بدار،

بارها درین مصلحت که تو بینی اندیشه کردم

و صبر بر جفای او سهلتر آید

همی که صبر از دیدن او

و حکما گویند:

دل بر مجاهده نهادن آسانتر است که چشم از مشاهده بر گرفتن

**گلستان **

 

✼ ❄ ❅ ❆ ❇ ❈ ❉

 خیلی چیزا دست خود آدم نیست 

حرص و ناراحتیای عتاب یار رو تحمل میکنه 

ولی نمیتونه نبیندش

جریان چیه..نمیدونم