خودم از رفتگانم
آملیا: «من مجبورم برم.»
ویکتور: «من مجبورم بمونم.»
آملیا: «قصّهٔ زندگی من همیشه اینطوری بوده.»
ویکتور: «منم همینطور.»
+ نوشته شده در شنبه بیستم آذر ۱۳۹۵ ساعت 0:14 توسط fafa
|
آملیا: «من مجبورم برم.»
ویکتور: «من مجبورم بمونم.»
آملیا: «قصّهٔ زندگی من همیشه اینطوری بوده.»
ویکتور: «منم همینطور.»